قلمستان اندیشه

موضوعات دینی، علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی

قلمستان اندیشه

موضوعات دینی، علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی

موضوعات، دینی، علمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی طرح و توضیح داده می شود.

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

رهبری جامعه حق چه کسی است؟

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ق.ظ

رهبری جامعه حق چه کسی است؟

چرا کسی که علم فقه آموخته است، باید حقّ ولایت داشته باشد؟

پاسخ:

شرح پرسش:

دو نفر درس می‌خوانند و در رشته خودشان عالم می‌شوند؛ یعنی مثلاً یکی در ریاضیات و دیگری در علوم فقهی. چه دلیلی دارد آن فردی که در علوم دینی عالم شد به ما حق ولایت داشته باشد؟

پاسخ اجمالی:

ولایت فقیه در حقیقت ولایت فقه و دانش الهی بر انسان‌ها از سوی خدای تعالی به واسطه ائمه اطهار(علیهم السلام) است نه ولایت شخص. همان‌طوری که یک مریض –حتی دانشمندانی که علم پزشکی نخوانده‌اند- هنگام بیماری، تمام بدن خود را در اختیار یک پزشک متخصص قرار می دهد، انسان‌ها نیز برای مشکلات روحی و برآورده کردن نیازهای معنوی لازم است خود را در اختیار کسی بگذارند که متخصص در این امور بوده و آگاهی به قرآن و سنّت الهی داشته باشد.

گرچه علومی مانند ریاضیات به نوبه خود دارای فایده بوده و جزو علومی محسوب می‌شود که بخشی از نیازهای انسان‌ها را برآورده می‌کند، اما این حقیقت را هم باید پذیرفت که علم دارای مراتب بوده و طبق مراتب و نیازهای اصلی بشریت ارزش‌گذاری می‌شود.

پاسخ تفصیلی:

ولایت فقیه؛ نظریه‌ای در فقه شیعه است که نظام سیاسی مشروع در دوران غیبت امام مهدی(عج) را بیان می‌کند. این ولایت در زمان غیبت از سوی خدای تعالی به وسیله امام معصوم(علیه السلام) به فقیه جامع شرایط سپرده شده است.[1]

ولایت فقیه در حقیقت ولایت فقه و دانش الهی بر انسان‌ها از سوی خدای تعالی به واسطه ائمه اطهار(علیهم السلام) است نه ولایت شخص

با توجه به نکات زیر؛ تفاوت میان ولی فقیه و ولایت او با دانشمندان دیگر علوم اسلامی (مانند ریاضیات) روشن می‌شود:

1. فقیه با علمی به نام «فقه» سر و کار دارد که آیین‌نامه و روش زندگى انسان‌ها را در ابعاد مختلف شخصى، اجتماعى و سیاسى به او می‌آموزد. علم فقه[2] یکى از گسترده‌ترین علوم اسلامى است که تاریخ آن از دیگر علوم اسلامى قدیمی‌تر می‌باشد و در همه زمان‌ها تحصیل و تدریس می‌شده است. کار فقیه پس از سپری کردن دروس لازم و مقدّماتی؛ با استنباط از منابع شرعی به طور مستدل حکم الهی را در عرصه‌های مختلفِ عبادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی، نظامی – امنیتی و غیره بیان می‌کند. از سوی دیگر؛ انسان در نوع زندگى فردی و اجتماعى خود، کسب و کار و مالکیت، ازدواج و روابط خانوادگى، و اداره جامعه، احتیاج به قوانین جامع و متناسب با فطرت انسانی دارد. که عمل به این قوانین او را در دنیا و آخرت سعادتمند می‌کند؛ قانون‌گذار آن، آفریدگار جهان است، که به اسرار جسم و روح انسان آگاه بوده و نیازهاى مختلف و متنوع او را می‌داند، لذا این احکام و قوانین لازم را جعل و به وسیله پیامبران و امامان معصوم(علیهم السلام) فرستاده است. این مجموعه به صورت تکالیف یا بیان وظیفه در اختیار بشر قرار گرفته است. و در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام)؛ فقیه عهده‌دار استخراج این احکام از منابع معیّن است. و تمامی مکلّفین اعم از افراد، گروه‌ها، مۆسسات، حاکمیت‌ها و کارگزاران و به طور کلی همه اشخاص حقیقی و حقوقی موظف به پیروی از آن احکام می‌باشند.

2. ولایت فقیه در واقع مربوط به ساختار جامعه اسلامی با تمسک از قرآن و سنّت است. و تنها کسی صلاحیّت این را دارد که بتواند از طریق قرآن و سنّت احکام الهی را در موضوعات مختلف استنباط و عرضه کند و تنها علمی که عهده‌دار این است علم فقه است که البته احتیاج دارد به یک رشته علوم و معارف ابتدایى از قبیل ادبیات، لغت، منطق، تفسیر، حدیث، اصول و ... و «مجتهد» به کسى گفته می‌شود که این علوم را داشته باشد. لذا گروهی از انسان‌ها بر اساس علاقه خود به سمت آموختن این علوم می‌روند و می‌خواهند هدف انبیا و امامان(علیهم السلام) را دنبال می‌کنند، به همین جهت؛ تفقه در دین به معنای گسترده‌ی آن بر دیگر علوم ولایت دارد.

3. براى دستیابى به جامعه آرمانى و مقدسى که در اندیشه سیاسى اسلام ناب ترسیم شده، و نیز براى استقرار حکومت الهى در زمین از راه اجراى فرامین حیات‌بخش او، و همچنین براى گسترش عدل و داد و فراهم کردن زمینه‌هاى رشد و شکوفایى استعدادهاى انسان‌ها در سایه قوانین اسلام، باید زمام‌دارى شایسته، مدیر، مدبّر و برخوردار از همه صفات و ویژگی‌هاى لازم براى رهبرى جامعه اسلامى، در رأس حکومت اسلامى قرار گیرد تا بتواند اهداف تعیین شده را تحقق بخشد. مدیریت فقهى و رهبرى دینى؛ نقش و رسالت رهبرى و هدایت و ارشاد مردم را که بر اساس تعالیم آسمانى اسلام ایفا می‏کند، همان رسالتى است که امروزه در اصول مدیریتى جدید نیز از آن به عنصر «رهبرى» تعبیر می‏کنند، که به اعتراف صاحب‏نظران و پژوهش‌گران مسائل مدیریتى در اصول مدیریتى جدید نقشى برجسته و جایگاهى تعیین‏کننده دارد، به ‏طورى که هیچ جامعه‌ و هیچ کشورى از چنین مدیریت انسانى از نوع خاص خود بى‏نیاز نیست. عنصر رهبرى و مدیریت انسانی- اسلامى در حکومت دینى چیزى نیست که اختصاص به جامعه اسلامى و مدیریت فقهى داشته باشد، بلکه نیاز مبرم جهان معاصر از کوچک‌ترین مۆسسه تولیدى تا بزرگ‌ترین مجموعه سیاسی - اجتماعى است.

ولایت فقیه در واقع مربوط به ساختار جامعه اسلامی با تمسک از قرآن و سنّت است. و تنها کسی صلاحیّت این را دارد که بتواند از طریق قرآن و سنّت احکام الهی را در موضوعات مختلف استنباط و عرضه کند و تنها علمی که عهده‌دار این است علم فقه است

4. ولایت فقیه در حقیقت ولایت فقه و دانش الهی بر انسان‌ها از سوی خدای تعالی به واسطه ائمه اطهار(علیهم السلام) است نه ولایت شخص. همان‌طوری که یک مریض –حتی دانشمندانی که علم پزشکی نخوانده‌اند- هنگام بیماری، تمام بدن خود را در اختیار یک پزشک متخصص قرار می دهد، انسان‌ها نیز برای مشکلات روحی و برآورده کردن نیازهای معنوی لازم است خود را در اختیار کسی بگذارند که متخصص در این امور بوده و آگاهی به قرآن و سنّت الهی داشته باشد.

5. با توجه به مطالب بالا؛ فرق فقیه با دانشمندی که تنها علومی همچون ریاضیات را آموخته است، روشن می‌شود و علومی همچون ریاضیات چنین هدفی را دنبال نکرده و مسئولیت هدایت و ارشاد مردم را به معنای ویژه آن ندارد.

گفتنی است؛ علم ریاضی[3] به نوبه خود دارای فایده بوده و جزو علومی محسوب می‌شود که بخشی از نیازهای انسان‌ها را برآورده می‌کند و ارزش و بالاتر بودن علم فقه به معنای بی ارزشی علومی مانند ریاضیات نیست، اما این حقیقت را هم باید پذیرفت که علم دارای مراتب بوده[4] و طبق مراتب و نیازهای اصلی بشریت ارزش‌گذاری می‌شود و به گواهی همه ادیان الهی، هیچ انسان و جامعه‌ای از دانش و دانشمندی که نیازهای اصلی و روحی آنها را تأمین کند نیست.

 

پی نوشتها:

[1]. ر.ک: نمایه‌های «جایگاه ولایت فقیه در شیعه»، سۆال 19؛ «ادله ولایت فقیه»، سۆال 25.

[2]. ر.ک: نمایه‌های «فقه سنتی»، سۆال 5284؛ «جایگاه فقه در حقوق ایران»، سۆال 8167؛ «فقه حکومتی و فردی»، سۆال 9432؛ «ارتباط فقه با اجتماع و اقتصاد»، سۆال 27843.

[3]. ر.ک: نمایه «علوم انسانی و تضاد آنها با ارزش های علوم اسلامی»، سۆال 10693.

[4]. دغیم، سمیح، موسوعة مصطلحات الامام فخر الدین الرازى، ص 701، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، 2001م.


 برگرفته از بخش اعتقادات شیعه تبیان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۵:۳۹
غلامعلی محمودی

جامعه اسلامى، چه جامعه ای است؟

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ب.ظ

جامعه اسلامى، چه جامعه ای است؟

اسلام

در مباحث جامعه شناسى پیوندهاى میان افراد هر اجتماع را بر مبناى متفاوتى ترسیم کرده اند. برخى جوامع بر اساس خون یا نژاد پیوند خورده اند، برخى بر اساس منافع طبقاتى و برخى بر اساس ملیّت و ناسیونالیسم؛ و برخى دیگر بر اساس رنگ پوست و برخى دیگر بر اساس مکتب. پیوندهاى قومى و قبیله اى نیز از دیرباز در میان انسانها وجود داشته است.

این پیوندها برخى ضعیف و برخى قوى، برخى دون پایه و کم ارزش و برخى بالا مرتبه و با ارزش اند. مثلاً پیوند بر اساس رنگ پوست، خون، نژاد و هر وجه امتیاز طبیعى (= غیراختیارى) دیگرى کم ارزش است، و پیوند بر اساس عقاید و ارزشهاى اخلاقى و اهداف عملى مشترک از پیوند قبلى با ارزش تر است، تا برسد به پیوند بر اساس ایمان مشترک. دلیل برترى ایمان به عنوان محور همبستگى اجتماعى این است که برخلاف سایر محورها قوام ایمان به عقد قلبى و عقیده و عمل؛ یعنى، تمام ساحت هاى وجودى انسانى است.

اسلام اساس همبستگى اجتماعى پیروان خود را ایمان مشترک آنها قرار داده، میان آنها پیوند ولایى و الهى برقرار کرده، از مفهوم «امّت» براى شناسایى آنها استفاده کرده است: «وَ إِنَّ هَذِهِ أَمَّتُکُمْ أَمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ1(مومنون/52)»

«عضویّت» و «خروج» از امّت اسلامى بر اساس پذیرش و ردّ ولایت الهى معنا مى یابد: کسى که با امام مسلمین بیعت مى کند و از این طریق ولایت خدا ، احکامش را مى پذیرد، عضو جامعه دینى محسوب مى شود و کسى که بیعت نکند یا نقض بیعت کند، خارج از امّت اسلامى است.

شرط دیگر عضویّت در امّت اسلامى احساس مسۆولیّت و تکلیف است و اعضاى امّت اسلامى بیش و پیش از آن که در فکر استیفاى حقوق خویش باشند، دغدغه انجام تکالیف خود را دارند و بر همین اساس است که تکالیف دینى بر منافع فردى، گروهى، صنفى، طبقاتى و... مقدّم مى شود.

یکى از تفاوت هاى اساسى بینش دینى و بینش سکولار غرب، در امر حکومت و نگرش اجتماعى، همین افتراق در هدفهاست: حکومت غربى هدفش از تأمین حاجات اوّلیه (نان، مسکن و پوشاک و ...) و نهایتاً توسعه رفاه تجاوز نمى کند، امّا حکومت دینى علاوه بر این هدف، هدف بالاتر و والاترى را هم تعقیب مى کند که عبارت است از تحقّق بخشیدن به شرایط رشد فضایل و کمالات انسانى و زمینه سازى براى سهولت بندگى خدا

رهبرى امّت اسلامى وظیفه دارد به رشد مردم کمک کند و امّت را هدایت کند، هدف او نباید صرفاً اداره جامعه باشد (به مفهوم حفظ وضع موجود یا ایجاد نظم اجتماعى براى بهبود وضع این جهانى مردم) بلکه وى باید در راه پیشرفت جامعه به سوى کمال هم گام بردارد.

یکى از تفاوت هاى اساسى بینش دینى و بینش سکولار غرب، در امر حکومت و نگرش اجتماعى، همین افتراق در هدفهاست: حکومت غربى هدفش از تأمین حاجات اوّلیه (نان، مسکن و پوشاک و...) و نهایتاً توسعه رفاه تجاوز نمى کند، امّا حکومت دینى علاوه بر این هدف، هدف بالاتر و والاترى را هم تعقیب مى کند که عبارت است از تحقّق بخشیدن به شرایط رشد فضایل و کمالات انسانى و زمینه سازى براى سهولت بندگى خدا و از میان بردن موانع عبودیّت حقّ و محو سلطه طواغیت. در واقع، هدف نخست (= تأمین و گسترش رفاه مادّى) به عنوان مقدّمه و وسیله اى براى رسیدن به هدف دوّم و در چارچوبى که مُنافى با رسیدن به هدف دوم (که هدف متعالى انسان است) نباشد مطلوب خواهد بود. بنابراین، در تأمین هدف نخست نیز باید ارزشها و احکام اسلامى را با کمال دقّت ملحوظ داشت.

حال باید دید که آیا مى توان معنایى از جامعه مدنى ارائه کرد که با جامعه دینى سازگار باشد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۰
غلامعلی محمودی

مضرات نوشیدن چای

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۲ ب.ظ

مضرات نوشیدن چای

1- جلو گیری از جذب عامل آهن در خون که یکی از مهمترین عوامل تشکیل دهندده خون است.

2- جلو گیری از جذب ویتامین ب زمانی که بلافاصله بعد از تناول غذا نوشیده می شود.

3- آسیب به معده؛ علی الخصوص برای افرادی که ناراحتی های معده دارند.

4- ایجاد تکرر در ادرار به خصوص برای افرادی که مزاج سرد و تر دارند که باعث ایجاد مزاحمت برای بزرگسالان در مسافرت و برای بچه ها در خواب شبانه میگردد و لذت از یک خواب خوب شبانه را از آنان می گیرد و قطعاً روی روان آنان تأثیر منفی خواهد گذاشت.

5- تأثیر نامطلوب روی دندان ها و ایجاد پوسیدگی زود رس روی دندن ها.

6- آسیب رسانذن قند همراه آن به جسم انسان زیرا قند با نوعی از اسید، سفید می شود که زیان آور است. (سرطان سینه، پرستات، کلیه ها، صفرا ....

7- کلسیم زیاد آن در کلیه ها ایجاد سنگ می نماید.

8- نوشیدن جای باعث ایجاد تورم در سلول ها می گردد.

9- نوشیدن چای دفع آب بدن را به دنبال دارد که باعث خشک شدن مزاج، و غلظت خون در بعضی افراد می گردد و خشک شدن مزاج، باعث ایجاد یوبوست بخصوص در بزرگسالان گردیده و اگر درمان نشود باعث سرطان روده بزرگ می شود.

10- نوشیدن چای باعث اعتیاد در انسان گردیده و در صورتی که به هر دلیل نوشیده نشود باعث ایجاد سردرد در انسان می گردد.

11- نوشیدن چای باعث رطوبتی شدن مغز شده و رطوبت زیاد در مغز حافظه را کاهش می دهد. زیرا در اکثر اوقات تشنه نیستیم و فقط به خاطر لذت بردن، چای می نوشیم که پاعث پر نوشی می شود و پرنوشی همچون پرخوری به بدن آسیب می رساند.

لازم به ذکر است تجارت چای جزو  سه تجارت اول کشور های استعماری است که باعث خروج ارز از کشور می گردیده ضربه اقتصادی در شرایط حساس کنونی به کشور می گردد.

پیشنهاد می شود به جای چای از دم نوش های بسیار مفید مثل گل گاوزبان، بادرنجبویه، دارچین، آویشن، جوشانده برگ به، پونه برگ به لیمو و .... استفاده نمایید.

خواهشمند است نظر خود را در خصوص مطلب فوق مرقوم فرمایید. متشکرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۲
غلامعلی محمودی

به نام خدا

متن‌ کامل‌ روایت‌ عنوان‌ بصری‌ با ترجمة‌ آن‌

 این‌ روایت‌ از حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ منقول‌ است‌، و مجلسی‌ در کتاب‌ «بحار الانوار» ذکر نموده‌ است‌؛ و چون‌ دستورالعمل‌ جامعی‌ است‌ که‌ از ناحیة‌ آن‌ إمام‌ هُمام‌ نقل‌ شده‌ است‌، ما در اینجا عین‌ الفاظ‌ و عبارات‌ روایت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ ترجمه‌اش‌ را بدون‌ اندک‌ تصرّف‌ ذکر می‌نمائیم‌ تا محبّین‌ و عاشقین‌ سلوک‌ إلی‌ الله‌ از آن‌ متمتّع‌ گردند:

 «  ـ میگویم‌: من‌ به‌ خطّ شیخ‌ ما: بهاء الدّین‌ عامِلی‌ قَدَّس‌ الله‌ روحَه‌ چیزی‌ را بدین‌ عبارت‌ یافتم‌:

 شیخ‌ شمس‌ الدّین‌ محمّد بن‌ مکّیّ (شهید اوّل‌) گفت‌: من‌ نقل‌ میکنم‌ از خطّ شیخ‌ احمد فراهانی‌ رحمه‌ الله‌ از عُنوان‌ بصری‌؛ و وی‌ پیرمردی‌ فرتوت‌ بود که‌ از عمرش‌ نود و چهار سال‌ سپری‌ می‌گشت‌.

 او گفت‌: حال‌ من‌ اینطور بود که‌ به‌ نزد مالک‌ بن‌ أنس‌ رفت‌ و آمد داشتم‌. چون‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ به‌ مدینه‌ آمد، من‌ به‌ نزد او رفت‌ و آمد کردم‌، و دوست‌ داشتم‌ همانطوریکه‌ از مالک‌ تحصیل‌ علم‌ کرده‌ام‌، از او نیز تحصیل‌ علم‌ نمایم‌.»

 «پس‌ روزی‌ آنحضرت‌ به‌ من‌ گفت‌: من‌ مردی‌ هستم‌ مورد طلب‌ دستگاه‌ حکومتی‌ (آزاد نیستم‌ و وقتم‌ در اختیار خودم‌ نیست‌، و جاسوسان‌ و مفتّشان‌ مرا مورد نظر و تحت‌ مراقبه‌ دارند.) و علاوه‌ بر این‌، من‌ در هر ساعت‌ از ساعات‌ شبانه‌ روز، أوراد و اذکاری‌ دارم‌ که‌ بدانها مشغولم‌. تو مرا از وِردم‌ و ذِکرم‌ باز مدار! و علومت‌ را که‌ میخواهی‌، از مالک‌ بگیر و در نزد او رفت‌ و آمد داشته‌ باش‌، همچنانکه‌ سابقاً حالت‌ اینطور بود که‌ به‌ سوی‌ وی‌ رفت‌ و آمد داشتی‌.»

 «پس‌ من‌ از این‌ جریان‌ غمگین‌ گشتم‌ و از نزد وی‌ بیرون‌ شدم‌، و با خود گفتم‌: اگر حضرت‌ در من‌ مقدار خیری‌ جزئی‌ را هم‌ تفرّس‌ می‌نمود، هر آینه‌ مرا از رفت‌ و آمد به‌ سوی‌ خودش‌، و تحصیل‌ علم‌ از محضرش‌ منع‌ و طرد نمی‌کرد.

 پس‌ داخل‌ مسجد رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و ا´له‌ شدم‌ و بر آنحضرت‌ سلام‌ کردم‌. سپس‌ فردای‌ آن‌ روز به‌ سوی‌ روضه‌ برگشتم‌ و در آنجا دو رکعت‌ نماز گزاردم‌ و عرض‌ کردم‌: ای‌ خدا! ای‌ خدا! من‌ از تو میخواهم‌ تا قلب‌ جعفر را به‌ من‌ متمایل‌ فرمائی‌، و از علمش‌ به‌ مقداری‌ روزی‌ من‌ نمائی‌ تا بتوانم‌ بدان‌، به‌ سوی‌ راه‌ مستقیم‌ و استوارت‌ راه‌ یابم‌!»

 «و با حال‌ اندوه‌ و غصّه‌ به‌ خانه‌ام‌ باز گشتم‌؛ و بجهت‌ آنکه‌ دلم‌ از محبّت‌ جعفر اشراب‌ گردیده‌ بود، دیگر نزد مالک‌ بن‌ أنس‌ نرفتم‌. بنابراین‌ از منزلم‌ خارج‌ نشدم‌ مگر برای‌ نماز واجب‌ (که‌ باید در مسجد با امام‌ جماعت‌ بجای‌ آورم‌) تا به‌ جائیکه‌ صبرم‌ تمام‌ شد.

 در اینحال‌ که‌ سینه‌ام‌ گرفته‌ بود و حوصله‌ام‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ بود نعلَین‌ خود را پوشیدم‌ و ردای‌ خود را بر دوش‌ افکندم‌ و قصد زیارت‌ و دیدار جعفر را کردم‌؛ و این‌ هنگامی‌ بود که‌ نماز عصر را بجا آورده‌ بودم‌.»

 «پس‌ چون‌ به‌ درِ خانة‌ حضرت‌ رسیدم‌، اذن‌ دخول‌ خواستم‌ برای‌ زیارت‌ و دیدار حضرت‌. در اینحال‌ خادمی‌ از حضرت‌ بیرون‌ آمد و گفت‌: چه‌ حاجت‌ داری‌؟!

 گفتم‌: سلام‌ کنم‌ بر شریف‌.

 خادم‌ گفت‌: او در محلّ نماز خویش‌ به‌ نماز ایستاده‌ است‌. پس‌ من‌ مقابل‌ درِ منزل‌ حضرت‌ نشستم‌. در اینحال‌ فقط‌ به‌ مقدار مختصری‌ درنگ‌ نمودم‌ که‌ خادمی‌ آمد و گفت‌: به‌ درون‌ بیا تو بر برکت‌ خداوندی‌ (که‌ به‌ تو عنایت‌ کند). من‌ داخل‌ شدم‌ و بر حضرت‌ سلام‌ نمودم‌. حضرت‌ سلام‌ مرا پاسخ‌ گفتند و فرمودند: بنشین‌! خداوندت‌ بیامرزد!»

 «پس‌ من‌ نشستم‌، و حضرت‌ قدری‌ به‌ حال‌ تفکّر سر به‌ زیر انداختند و سپس‌ سر خود را بلند نمودند و گفتند: کنیه‌ات‌ چیست‌؟!

 گفتم‌: أبوعبدالله‌ (پدر بندة‌ خدا)!

 حضرت‌ گفتند: خداوند کنیه‌ات‌ را ثابت‌ گرداند و تو را موفّق‌ بدارد ای‌ أبوعبدالله‌! حاجتت‌ چیست‌؟!

 من‌ در این‌ لحظه‌ با خود گفتم‌: اگر برای‌ من‌ از این‌ دیدار و سلامی‌ که‌ بر حضرت‌ کردم‌ غیر از همین‌ دعای‌ حضرت‌ هیچ‌ چیز دگری‌ نباشد، هرآینه‌ بسیار است‌.»

 «سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و گفت‌: چه‌ میخواهی‌؟!

 عرض‌ کردم‌: از خداوند مسألت‌ نمودم‌ تا دلت‌ را بر من‌ منعطف‌ فرماید، و از علمت‌ به‌ من‌ روزی‌ کند. و از خداوند امید دارم‌ که‌ آنچه‌ را که‌ دربارة‌ حضرت‌ شریف‌ تو درخواست‌ نموده‌ام‌ به‌ من‌ عنایت‌ نماید.

 حضرت‌ فرمود: ای‌ أبا عبدالله‌! علم‌ به‌ آموختن‌ نیست‌. علم‌ فقط‌ نوری‌ است‌ که‌ در دل‌ کسی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ ارادة‌ هدایت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ میشود. پس‌ اگر علم‌ میخواهی‌، باید در اوّلین‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقیقت‌ عبودیّت‌ را بطلبی‌؛ و بواسطة‌ عمل‌ کردن‌ به‌ علم‌، طالب‌ علم‌ باشی‌؛ و از خداوند بپرسی‌ و استفهام‌ نمائی‌ تا خدایت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.»

 «گفتم‌: ای‌ شریف‌! گفت‌: بگو: ای‌ پدر بندة‌ خدا ( أبا عبدالله‌ )!

 گفتم‌: ای‌ أبا عبدالله‌! حقیقت‌ عبودیّت‌ کدام‌ است‌؟

 گفت‌: سه‌ چیز است‌: اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ دربارة‌ آنچه‌ را که‌ خدا به‌ وی‌ سپرده‌ است‌ مِلکیّتی‌ نبیند؛ چرا که‌ بندگان‌ دارای‌ مِلک‌ نمی‌باشند، همة‌ اموال‌ را مال‌ خدا می‌بینند، و در آنجائیکه‌ خداوند ایشان‌ را امر نموده‌ است‌ که‌ بنهند، میگذارند؛ و اینکه‌ بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مصلحت‌ اندیشی‌ و تدبیر نکند؛ و تمام‌ مشغولیّاتش‌ در آن‌ منحصر شود که‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و یا از آن‌ نهی‌ فرموده‌ است‌.

 بنابراین‌، اگر بندة‌ خدا برای‌ خودش‌ مِلکیّتی‌ را در آنچه‌ که‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبیند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالی‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌ بر او آسان‌ می‌شود. و چون‌ بندة‌ خدا تدبیر امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشکلات‌ دنیا بر وی‌ آسان‌ میگردد. و زمانی‌ که‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را که‌ خداوند به‌ وی‌ امر کرده‌ و نهی‌ نموده‌ است‌، دیگر فراغتی‌ از آن‌ دو امر نمی‌یابد تا مجال‌ و فرصتی‌ برای‌ خودنمائی‌ و فخریّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پیدا نماید.

 پس‌ چون‌ خداوند، بندة‌ خود را به‌ این‌ سه‌ چیز گرامی‌ بدارد، دنیا و ابلیس‌ و خلائق‌ بر وی‌ سهل‌ و آسان‌ میگردد؛ و دنبال‌ دنیا به‌ جهت‌ زیاده‌اندوزی‌ و فخریّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نمیرود، و آنچه‌ را که‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ می‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجة‌ خویشتن‌ طلب‌ نمی‌نماید، و روزهای‌ خود را به‌ بطالت‌ و بیهوده‌ رها نمی‌کند.

 و اینست‌ اوّلین‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوی‌. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ میفرماید:

 آن‌ سرای‌ آخرت‌ را ما قرار میدهیم‌ برای‌ کسانیکه‌ در زمین‌ ارادة‌ بلندمنشی‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمی‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پیروزی‌ و سعادت‌ در پایان‌ کار، انحصاراً برای‌ مردمان‌ با تقوی‌ است‌.»

 «گفتم‌: ای‌ أباعبدالله‌! به‌ من‌ سفارش‌ و توصیه‌ای‌ فرما!

 گفت‌: من‌ تو را به‌ نُه‌ چیز وصیّت‌ و سفارش‌ می‌نمایم‌؛ زیرا که‌ آنها سفارش‌ و وصیّت‌ من‌ است‌ به‌ اراده‌ کنندگان‌ و پویندگان‌ راه‌ خداوند تعالی‌. و از خداوند مسألت‌ می‌نمایم‌ تا ترا در عمل‌ به‌ آنها توفیق‌ مرحمت‌ فرماید.

 سه‌ تا از آن‌ نُه‌ امر دربارة‌ تربیت‌ و تأدیب‌ نفس‌ است‌، و سه‌ تا از آنها در بارة‌ حلم‌ و بردباری‌ است‌، و سه‌ تا از آنها دربارة‌ علم‌ و دانش‌ است‌. پس‌ ای‌ عنوان‌ آنها را به‌ خاطرت‌ بسپار، و مبادا در عمل‌ به‌ آنها از تو سستی‌ و تکاهل‌ سر زند!

 عنوان‌ گفت‌: من‌ دلم‌ و اندیشه‌ام‌ را فارغ‌ و خالی‌ نمودم‌ تا آنچه‌ را که‌ حضرت‌ میفرماید بگیرم‌ و اخذ کنم‌ و بدان‌ عمل‌ نمایم‌.»

 «پس‌ حضرت‌ فرمود: امّا آن‌ چیزهائی‌ که‌ راجع‌ به‌ تأدیب‌ نفس‌ است‌ آنکه‌: مبادا چیزی‌ را بخوری‌ که‌ بدان‌ اشتها نداری‌، چرا که‌ در انسان‌ ایجاد حماقت‌ و نادانی‌ میکند؛ و چیزی‌ مخور مگر آنگاه‌ که‌ گرسنه‌ باشی‌؛ و چون‌ خواستی‌ چیزی‌ بخوری‌ از حلال‌ بخور و نام‌ خدا را ببر و به‌ خاطر آور حدیث‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ را که‌ فرمود:

 هیچوقت‌ آدمی‌ ظرفی‌ را بدتر از شکمش‌ پر نکرده‌ است‌. بناءً علیهذا اگر بقدری‌ گرسنه‌ شد که‌ ناچار از تناول‌ غذا گردید، پس‌ به‌ مقدار ثُلث‌ شکم‌ خود را برای‌ طعامش‌ بگذارد، و ثلث‌ آنرا برای‌ آبش‌، و ثلث‌ آنرا برای‌ نفَسش‌.»

 «و امّا آن‌ سه‌ چیزی‌ که‌ راجع‌ به‌ بردباری‌ و صبر است‌: پس‌ کسیکه‌ به‌ تو بگوید: اگر یک‌ کلمه‌ بگوئی‌ ده‌ تا می‌شنوی‌ به‌ او بگو: اگر ده‌ کلمه‌ بگوئی‌ یکی‌ هم‌ نمی‌شنوی‌!

 و کسیکه‌ ترا شتم‌ و سبّ کند و ناسزا گوید، به‌ وی‌ بگو: اگر در آنچه‌ میگوئی‌ راست‌ میگوئی‌، من‌ از خدا میخواهم‌ تا از من‌ درگذرد؛ و اگر در آنچه‌ میگوئی‌ دروغ‌ میگوئی‌، پس‌ من‌ از خدا میخواهم‌ تا از تو درگذرد.

 و اگر کسی‌ تو را بیم‌ دهد که‌ به‌ تو فحش‌ خواهم‌ داد و ناسزا خواهم‌ گفت‌، تو او را مژده‌ بده‌ که‌ من‌ دربارة‌ تو خیرخواه‌ می‌باشم‌ و مراعات‌ تو را می‌نمایم‌.»

 «و امّا آن‌ سه‌ چیزی‌ که‌ راجع‌ به‌ علم‌ است‌: پس‌، از علماء بپرس‌ آنچه‌ را که‌ نمیدانی‌؛ و مبادا چیزی‌ را از آنها بپرسی‌ تا ایشان‌ را به‌ لغزش‌ افکنی‌ و برای‌ آزمایش‌ و امتحان‌ بپرسی‌. و مبادا که‌ از روی‌ رأی‌ خودت‌ به‌ کاری‌ دست‌ زنی‌؛ و در جمیع‌ اموری‌ که‌ راهی‌ به‌ احتیاط‌ و محافظت‌ از وقوع‌ در خلافِ امر داری‌ احتیاط‌ را پیشة‌ خود ساز. و از فتوی‌ دادن‌ بپرهیز همانطور که‌ از شیر درنده‌ فرار میکنی‌؛ و گردن‌ خود را جِسر و پل‌ عبور برای‌ مردم‌ قرار نده‌.

 ای‌ پدر بندة‌ خدا (أبا عبدالله‌) دیگر برخیز از نزد من‌! چرا که‌ تحقیقاً برای‌ تو خیر خواهی‌ کردم‌؛ و ذِکر و وِرد مرا بر من‌ فاسد مکن‌، زیرا که‌ من‌ مردی‌ هستم‌ که‌ روی‌ گذشت‌ عمر و ساعات‌ زندگی‌ حساب‌ دارم‌، و نگرانم‌ از آنکه‌ مقداری‌ از آن‌ بیهوده‌ تلف‌ شود. و تمام‌ مراتب‌ سلام‌ و سلامت‌ خداوند برای‌ آن‌ کسی‌ باد که‌ از هدایت‌ پیروی‌ میکند، و متابعت‌ از پیمودن‌ طریق‌ مستقیم‌ می‌ نماید.
التماس دعا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۳۰
غلامعلی محمودی